جدول جو
جدول جو

معنی دست اندازی - جستجوی لغت در جدول جو

دست اندازی
دست درازی و تجاوز به مال و جان کسی
تصویری از دست اندازی
تصویر دست اندازی
فرهنگ فارسی عمید
دست اندازی
(دَ اَ)
تجاوز. غارت. تاراج. تطاول. تصرف بیجا. تعدی. تجاوز به مال و جان کسی. دست درازی.
- دست اندازی کردن، تجاوز کردن. تعدی کردن
لغت نامه دهخدا
دست اندازی
تجاوز، غارت، تاراج
تصویری از دست اندازی
تصویر دست اندازی
فرهنگ لغت هوشیار
دست اندازی
((~. اَ))
تعدی، تجاوز
تصویری از دست اندازی
تصویر دست اندازی
فرهنگ فارسی معین
دست اندازی
تجاوز، تخطی، تطاول، تعدی، تعرض، دست درازی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دست انداز
تصویر دست انداز
چیزی که دست روی آن بگذارند و جای گذاشتن دست باشد، مثل دستۀ صندلی و نیمکت و امثال آن ها، برجستگی و ناهمواری در سطح جاده، آنکه به چیزی دست بیندازد، دست اندازنده
فرهنگ فارسی عمید
از فنون جنگی که چیزهای آلوده به نفت را آتش می زدند و به طرف دشمن می انداختند
فرهنگ فارسی عمید
(پَاَ)
عمل پس انداختن و پس انداز کردن
لغت نامه دهخدا
(نَ اَ)
عمل نفت انداز. آتشبازی: هندوئی نفت اندازی همی آموخت حکیمی گفت ترا که خانه نئین است بازی نه این است. (گلستان سعدی)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
عمل راست انداز. مستقیم انداختن. راست افکندن. انداختن بی انحراف و کژی، تیر انداختن بدقت. بهدف رساندن تیر: شکار کردن و صفت راست اندازی و دلاوری او (بهرام گور) معروف است. (مجمل التواریخ والقصص).
راست اندازی چشمش بین که گر خواهد بحکم
ناوک مژگان او بر موی مژگان بگذرد.
عطار.
در نظر گاه راست اندازی
یغلقش (بیلکش) را به موی شد بازی.
نظامی.
ای همه ضرب تو به کج بازی
ضربه ای زن به راست اندازی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(دَ اَ)
در حال دست انداختن. در حال تکان دادن دست: تذأذؤ، تذریع، خزف، ذأذاء، ذأذاءه، مطیطاء، مطیطی ̍، دست اندازان رفتن. (از منتهی الارب) ، خرامان و به ناز روان و نازکنان و رقص کنان. (لطایف) :
گرچه ما زین ناامیدی در گویم
چون صلا زد دست اندازان رویم.
مولوی.
و رجوع به دست انداز شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پس اندازی
تصویر پس اندازی
عمل پس انداختن و پس انداز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفت اندازی
تصویر نفت اندازی
عمل نفاط
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه که دست روی آن گذارند محل گذاشتن دست مانند دسته صندلی نیمکت و غیره، بر آمدگی و فرو رفتگی های جاده وخیابان ناهمواری ها و پستی و بلندی راه، رقاص، شناور، کیسه بر، ظالم، تیر انداز، کسی که بدیگری پهلو زند، شخصی که مسند بگستراند، تعدی تجاوز، غارت تاراج دست اندازی تصرف بیجا تعدی و تجاوز به مال و جان کسی دست درازی تطاول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست انداز
تصویر دست انداز
((~. اَ))
رقص کننده، کسی که از فرط شادی دست افشانی می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دست انداز
تصویر دست انداز
((~. اَ))
ناهمواری های خیابان، کنایه از مشکل، گرفتاری
فرهنگ فارسی معین
نرده های سکوی خانه، دستاویز کنار پله، چاله
فرهنگ گویش مازندرانی
فضولی، نفوذ
دیکشنری اردو به فارسی